حمید محمدی محمدی: تا چند وقت قبل به خودم این جرأت را نمیدادم که به او بگویم: «پیرمرد» اما حالا که آن قامت بلند و استوار، روی تخت بیماری افتاده و صدای پرتحکمش به سختی از حنجره بیرون میآید، میتوانیم بگوییم که حاج علی آهی به روزگار پیری رسیده است.
حاجی آهی را جمعه گذشته در خانهاش در جوار مسجد امیرالمومنین (ع) در محله احمدیه تهران ملاقات کردم. او این مسجد را خودش بازسازی کرد و نام آن را از «مسجد آهی» ـ که یادگار پدرش بود ـ به نام نامی حضرت بوتراب تغییر داد. روی تشکچهای مواج نشسته بود و یک پتوی نازک گلگلی، نیمی از آن قامت را پوشانده بود.
وقتی قرار شد دوربینها، تصویری از او بگیرند و مصاحبهای به مناسبت نکوداشت این شخصیت بزرگ تهیه شود، اشاره کرد که عبایش را بیاورند. هرچند از آن پالتوی بلند طوسی که در همه عکسهای قدیمی میشود بر تن او مشاهده کرد، خبری نبود. عبا را انداخت و آن را خوب جفت و جور کرد روی تن و بدن.
صدایش اما شنیده نمیشد و تنها جوهرهای از صدا از پیچ و تاب سیمهای نازک عبور میکرد و به گوش فیلمبردارها میرسید. آنها نمیتوانستند بگویند: «لطفا بلندتر!» چون واقعاً چنین خواستهای، انتظار نامعقول به نظر میرسید و آهی، از هر سه کلمهای که میگفت، یکی شاید شنیده میشد.
حافظهاش اما خوب یاری میکرد. یادش میآمد که روزی در محضر امام (ره) در قم با مرحوم مهدی عراقی رفع کدورت کرده و وقتی فرزندش حسن، او را به یاد روضهخوانی در بیت آیتالله میلانی انداخت، خاطرات شیرین دیگری هم از آنجا نقل کرد؛ هرچند شکسته و بسته با صدای ضعیف و بیرمق.
یکی ـ دو ساعتی مهمان پیر فرزانه ستایشگران بودیم، اما این دیدار، بیش از آن که دربرگیرنده یک مصاحبه تلویزیونی باشد، عیادت و پرسش حال مردی بود که مرگ فرزند 40 سالهاش، چنان او را رنجور و ناتوان کرد که گویی در همین 5 ماه گذشته، سالها پیرتر و آسیبپذیرتر شده است.
حالا میشود گفت که آهی، همان مرد استوار صحنههای انقلاب، یار امام (ره) و مرشد و بزرگ مداحان در سالهای قبل و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، عنصر اتحاد شیعه و سنی در زمان تصدی مسئولیت نیروی انتظامی سیستان و بلوچستان، شاعر آئینی، استوانه اصلی و اساسی تشکیل مجامع مداحی کشور و پیگیری کننده مسائل صنفی ذاکران پیشکسوت اباعبدالله (ع) واقعاً پیر شده است.
برای سلامتی این مرد بزرگ، دست به دعا برمیداریم.